کتاب دل تاریکی

اثر جوزف کنراد از انتشارات نیلوفر - مترجم: صالح حسینی-داستان ماجرایی

Marlow، دریانورد و سرگردان، سفر جسمی و روحی hces را در جستجوی معامله گران عجیب و غریب Kurtz بازنویسی می کند. سفر به رودخانه به قلب قاره آفریقا، او به تدریج توسط شکل مبهم، مانند wraith مانند وسواس. مارلوز کشف کرد که چگونه کرتز قدرت خود را در برابر مردم محلی به دست آورد، او را به پرسش های رادیکال نه تنها از طبیعت و ارزش های خود، بلکه از تمدن غربی می اندازد.

بخش عمده ای از سریال اصلی مدرنیسم، قلب تاریکی (1899)، محدودیت های موجودات انسانی و همچنین واقعیت های کابوس امپریالیسم را بررسی می کند. نسخه های جدید Conrads معروف ترین آثار در کلاسیک پنگوئن، این جلد حاوی Conrads کنگو خاطرات ، یک دوره زمانی، خواندن بیشتر، یادداشت ها، یک نقشه از کنگو، یک واژه نامه و مقدمه ای است که در مورد تجربه نویسندگان آفریقا ، روایت و پیچیدگی های نمادین قلب تاریکی و پاسخ های انتقادی به رمان.


خرید کتاب دل تاریکی
جستجوی کتاب دل تاریکی در گودریدز

معرفی کتاب دل تاریکی از نگاه کاربران
780. Heart of Darkness, Joseph Conrad
عنوانها: دل تاریکی، در اعماق ظلمت؛ قلب تاریکی؛ نویسنده: جوزف کنراد؛ (نیلوفر) ادبیات
عنوان: دل تاریکی، جوانی؛ نویسنده: جوزف کنراد؛ مترجم: محمدعلی صفریان؛ تهران، امیرکبیر، کتابهای جیبی، 1355؛ در 211 ص؛ جوانی از ص 9 تا 64، دل تاریمی از ص 65 تا 211؛ موضوع: داستانهای نویسندگان انگلیسی - قرن 20 م
عنوان: در اعماق ظلمت؛ نویسنده: جوزف کنراد؛ مترجم: فریدون حاجتی؛ تهران، اکباتان، 1365؛ در 184 ص؛ چاپ دیگر: تهران، کلبه، 1381، در 184 ص، شابک: 9647545168؛ چاپ دیگر: تهران، سمیر، 1386؛ در 184 ص؛ شابک: 9789648940534؛
عنوان: دل تاریکی؛ نویسنده: جوزف کنراد؛ مترجم: صالح حسینی؛ تهران، نیلوفر، 1373؛ در 190 ص؛ شابک: 9644481682؛ چاپ سوم 1389؛ چاپ چهارم 1393؛ شابک: 9789644481680؛
عنوان: قلب تاریکی؛ نویسنده: جوزف کنراد؛ مترجم: کاوه نگارش؛ تهران، علمی فرهنگی، 1394؛ در هشت و 123 ص؛ شابک: 9786001219733؛
بزرگوارانی چون: صالح حسینی، کیومرث پارسای، احمد میرعلائی، حسن افشار و پرویز داریوش،‌ به ترجمه ی آثار: جوزف کنراد؛ به واژه های پارسایی پرداخته‌ اند، کتاب «دل تاریکی»، در سالهای آغازین قرن بیستم ـ 1902 ـ نوشته شده، چاپ نخست آن به روایتی در سال 1355 هجری در کشور ما منتشر شده است، در داستان فراموش نشدنی کنراد: «مارلو»، ملوان سرگردان، داستان سفر مرموز «کورتز»، و حال جسمی و روحی ​​خود را، طی سفر به قلب قاره آفریقا، باز می­گوید. مارلو، پس از سفری طاقت‌ فرسا و تمام‌ نشدنی و کابوس‌ گونه، سرانجام موفق می‌شود که در عمق منطقه به کمپ شرکت برسد. اما همه چیز را آشفته و درهم ریخته و مرموز می‌یابد. سکوت مرموزی بر بومیان ساکن آنجا حاکم است. مارلو می‌کوشد به جستجوی نماینده شرکت به نام مستر کورتز بپردازد، اما خبری از او در دست نیست… ؛ قسمتی از «دل تاریکی» نوشته «جوزف کنراد» را، اینجا می­کارم: «یادم هست که یکبار به ناو جنگی­ ای برخوردیم، که دور از ساحل لنگر انداخته بود. تو بگو یک آلونک هم آنجا نبود و ناو جنگی به بوته­ ها توپ شلیک می­کرد. معلوم شد که فرانسوی­ها در آن دوروبرها به یکی از جنگ­هاشان سرگرمند. پرچم ناو جنگی همانند لته ­ای شل­ و ول می­افتاد، لوله ­ی توپ­های بلند شش اینچی از همه جای بدنه ­ی کوتاه ناو بیرون زده بود، امواج چرب­ و چیلی و پر از لجن، کاهلانه ناو را بالا می­انداخت و به پایین ولش می­کرد، و دکل­های کوچولوی آن را نوسان می­داد. این ناو در آن بی­کرانگی تهی زمین و آسمان و آب ایستاده بود، ‌که معلوم نبود برای چه آنجاست، و توی قاره­ ای توپ می­انداخت. از یکی از توپ­های شش اینچی، تاپ، گلوله­ ای درمی­رفت، شعله­ ی کوچکی زبانه می­کشید و محو می­شد، ذره­ ای دود سفید ناپدید می­شد، پرتابه­ ی ریزی جیغ خفیفی می­کشید، و هیچ اتفاقی نمی­افتاد، امکان نداشت که اتفاقی بیفتد. نشانی از دیوانگی در این ماجرا بود، و معرکه حالتی حزن­ آور و هم خنده ­آور داشت، به گفته­ ی یکی از سرنشینان کشتی هم که به لحن جدی اطمینانم می­داد اردوگاه بومیان، ‌که آن­ها را دشمن میخواند. جایی پنهان از نظر قرار دارد، این حالت را از بین نبرد». پایان نقل. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
دل تاریکی داستان ملوانی به نام مارلو است که برای شرکت تجارت عاج به دل کنگو می‌رود! کتاب سراسر سعی در نمایش بی‌عدالتی سیاسی و اجتماعی استعمار گران را دارد.
کلیت داستان خیلی کوتاه است و بقیه صفحات همه صرف توصیف محیط می‌شود، در حقیقت این کتاب بیشتر توصیف‌های ادبی کسالت‌بار و تکرار مدام این توصیفات, آن‌هم به‌صورت ادبی و سخت‌ترین روش ممکن و استعاره‌های متعدد به کتاب‌های معروف است تا داستان و حتی این استعاره‌ها آن‌قدر تکرار می‌شوند تا به‌زور به شما ثابت کنند آنها استعاره به داستان‌های معروف هستند.
از روی این داستان اقتباسی سینمایی به نام @اینک آخرالزمان@ توسط فرانسیس فورد کاپولا و بازی مارلون براندو ساخته‌شده است.

مشاهده لینک اصلی
اثبات می کند که انجام یک مفهوم برای اولین بار شما را جاودانه، در حالی که انجام آن را به خوبی به شما یک نویسنده ناشناخته و فراموش شده در بهترین حالت، من هم یاد که در زمان Conrads، مردم می توانند در و در با استعاره هواپیماهای بدون سرنشین را و آن را کلیشه در نظر گرفته تصریح، اما @ هنر است. @ من این کتاب را و دیگران را سرزنش مانند آن را برای برخی از ادبیات دردناک ترین ایجاد شده توسط دانشجویان و نویسندگان حرفه ای alike.It شد مثل جمعآوری ناخن من در سراسر یک تخته سیاه در حالی که تنفس در یک سطل از شعله ور موی گربه و نوشیدن شیر فاسد ، در عین حال کنراد فریاد تاریکی تاریکی نگاه عزیم AT استعاره من در مورد DARKNESSSSSSSSSSS مثل گت لعنتی در یک بلندگو.

مشاهده لینک اصلی
اول از همه، این را مستقیما دریافت کنید: قلب تاریکی یکی از آن دسته از کلاسیک هایی است که شما باید بخوانید اگر میخواهید خود را بالغ و تحصیل کرده باشید. این خبر بد است؛ خبر خوب این است که این کتاب بسیار آسان است به عنوان خوانده شده - فوق العاده کوتاه تر از موبی دیک\n، برای مثال. و این پروس به بلعیدن آسان است، بنابراین شما واقعا بهانه ای ندارید. پس از مشاهده Apocalypse در حال حاضر شمارش نمی کند - اگر هر چیزی، آن را از ante ups، از آنجایی که به این معنی است که شما باید در مورد شباهت ها و تفاوت ها فکر (به عنوان مثال، کنتراست و مقایسه ایالات متحده در ویتنام با حکومت بلژیک بر کنگو. در واقع یک سوال بسیار جذاب و تحریک آمیز است). با وجود اینکه این بسیار ساده تر است که بخوانید، این رمان کوتاه با موبی دیک با این واقعیت ترسناک همراه است که بسیار نمادین است. صادقانه بگویم، من به عنوان یک مهندس آموزش دیده ام و حتی باید تلاش کنم تا از طریق حجاب معنایی از هم جدا شویم، نه فقط لگد زدن و لذت بردن از داستان. راه حل من: وقتی این کتابخانه را چک کردم، من نیز یادداشت های کلیف را برداشتم. من داستان را خواندم، سپس در مورد آن فکر کردم، سپس سرانجام راهنمای مطالعه را برای دیدن آنچه که از دست دادم، خواندم. و این کاملا کمی بود مانند ماهیت یک روایت فریم: راوی واقعی در قلب تاریکی، Marlow نیست، اما بعضی از افراد ناموسی که به بحث Marlow گوش می دهند. و او برای ما، خوانندگان، مانند زمانی که او در دیدگاه دلپذیر در غروب خورشید زیبا از Thames در ابتدای داستان، ایستاده است، در نهایت او را فریب داده و آن را به عنوان منجر به قلب از تاریکی عظیم، همانطور که کنگو در داستان می نویسد (اشاره: تاریکی به طور همزمان ناشناخته واقعی جنگل است، و همچنین نمادین \"درخشان\" که در قلب انسان پنهان می شود و در نتیجه جامعه را فرا می گیرد \"به همین ترتیب لندن، درست در قسمت بالایی، باید به عنوان کنگو به عنوان ترسناک شناخته شود). اولین بار من در مورد داستان این بود که به نظر می رسد anachronistic و ساده لوحانه است. در واقع، آن را بسیار شبیه به Wildeâ € ™ s تصویر دوریان خاکستری\n. در هر دو کتاب، شخصیت اصلی به طور سه گانه به طور تصادفی مجوز دریافت می کند تا کاملا تمایلات شر آنها را بدون عواقب عادی اجتماعی بررسی کند، اما هر دو آنها مجازات نهایی را برای عدم استرداد خود می پردازند. اما دیدگاه من در مورد شر، مدتهاست که پس از تحلیل آیشمن، نتیجه هانا آرنت را گرفته است: شر \"بیگانه\" است؛ عدم همدردی؛ این نیروی بدی نیست که تلاش می کند ما را گمراه کند و فاسد کند. بدیهی است، اعمال شریرانه و افراد شرور وجود دارد، اما هیچ عرفانی یا روحانی که ضبط و بردگی نمی کند، ما خیلی کمتر از دکتر جکییل را به آقای هاید تبدیل می کنیم. Goldingâ € ™ ثانیه پروردگار مگس سوال سوالات مشابه، اما آن را راه است که احساس بسیار مدرن تر است. اگر مردم با محدودیت های تمدن نادیده گرفته شوند تا دیگران را با احترام رفتار کنند، گاهی اوقات آنها وحشیانه و وحشی می شوند. اما آیا روحشان بیمار و فاسد شده است؟ این سوال دیگر تکرار نمی شود حتی کنراد واقعا در مورد این موضوع بیش از حد روشن نیست. این دو نقل قول هر دو از قلب تاریکی است - آنها به نظر می رسد به طور ضمنی متناقض هستند: اعتقاد به منبع فراطبیعی شر است ضروری نیست؛ تنها مردان توانایی هر نوع شرارت را دارند. و هر چیزی که نزدیک به تغییراتی است که در خصوص ویژگی های آن رخ داده است، هرگز پیش از آن دیده ام، و امیدوارم که هرگز دوباره دیدن نکنم. آه، من لمس نکردم من مجذوب شدم همانطور که حجاب اجاره ای بود. من در آن عاج دیدم از غرور وحشتناک، قدرت بی رحمانه، ترس و واهمه ای ناامید شدید و ناامید کننده. آیا او دوباره در هر جزئیات میل، وسوسه، و تسلیم شدن در آن لحظه عالی دانش کامل زندگی کرد؟ او در یک تصویر شگفت انگیز، در برخی از چشم انداز - او دو بار گریه کرد، گریه که بیش از یک نفس: â € ~ وحشت! این ترسناکی است که سقراط هرگونه مبهم فراطبیعی برای شر را انکار می کند، اما دوم به نتایج تراژیک معامله فوزیه اشاره می کند. مارلو روح خود را فروخت تا ببیند چه چیزی باید مرگ و زندگی را شاهد باشد. پس از در نظر گرفتن راهنمای مطالعه، می توان محتوای محتوا را بهتر دید. طرف عرفانی \"قلب تاریکی\" تنها چیزی که اتفاق می افتد نیست. مثل بچه هایی که پس از پروردگار مگس ها از جزیره نجات یافته اند، Marlow برای همیشه شناختن رفتار شگرف متمدنانه است و اینکه چگونه به راحتی برخی از آنها را به وحشیگری می اندازد - حتی کسانی که دارای انگیزه های عالی و شخصیت های ظاهرا ناقص هستند. به همین دلیل است که او این را به عنوان داستان احتیاطی به همتایانش در دماس میگوید. مارلو همچنین یک درس روشن در مورد ریاکاری دریافت کرد. من نمی دانستم که عمیقا \"شرکت\" ریاکاری ریاکاری را انجام داده است. بدیهی است شرکت \"صرفا سوءاستفاده و به این ترتیب نمونه ای از امپریالیسم بود، اما در ظریف، کنراد آن را نه فقط معمولی بلکه به طور نمادین به صورت نمادین تبدیل کرد. یکی از نمونه هایی که کلیف می گوید، کمی مبهوت می کند: در دفتر «شرکت» در بروکسل، مارلو دید چشم عجیبی از دو زن بافتنی سیاه را می بیند. کنراد هیچ توضیحی ارائه نمی دهد اما اسطوره خود را به خاطر بسپار ...

مشاهده لینک اصلی
هرگز در زندگی من 100 صفحه کوچک ساخته شده من فکر خودکشی ... خودکشی خشونت آمیز. من باید آن را تمام کنم من انتخابی نداشتم (کالج یی!). هر صفحه به معنای واقعی کلمه دردناک بود.اما به نظر می رسید که برای او متاسفم؟ چون من نیستم من متاسفم که تمام آفریقا را با تپه هایی مانند این مرد تهاجم می کند. آه و در صورتی که شما آن را دریافت نکردید ... @ heart of darkness @ مانند این فوق العاده عمیق مگامترافور استعاره است. و در صورتی که آن را به اندازه کافی روشن نیست، کنراد بسیاری از بسیاری از کلمات بی فایده را به وضوح توضیح لایه های عمق استعاره خود را می توانید انجام دهد. آه ... قلب من تاریک است ... و من هم در وسط آفریقا ... و تاریک آن ... و افسرده ... آن را دریافت کنید ... آن را دریافت کنید ...

مشاهده لینک اصلی
آیا یوزف کنراد نژادپرست است؟ خوب، این یک سوال است، یک سوال که برای پاسخ بسیار دشوار است. جنبه های نژادپرستانه در قلب تاریکی وجود دارد. با این حال، تا چه حد این نظر شخصی شخصی Conrad است که تقریبا غیرممکن است. بدیهی است، مارلو، شخصیت و راوی، مفاهیمی را در مورد چگونگی برخورد با آفریقایی ها و تصور مستعمره از سوی سرکوب و سرزنش دارد، اما آیا این دیدگاه خود را متعادل می کند؟ تا چه حد می توانیم بگوییم که یک شخصیت داستانی، مفهوم خود نویسنده جهان را دربر می گیرد؟ Marlowe فقط می تواند تجسم یک غربی ناخودآگاه با پیچیدگی برتری غلط است. کنراد می تواند به طور هدفمند او را به این شکل نوشته است تا نشان دهد که چگونه دیدگاه غربگرایان آسیب دیده است. توجه داشته باشید که استعمار واقعا صدای قابل فهم را از طریق کل رمان ندارد، اما باید توجه داشت که کل رمان از لحاظ فنی یک مونولوگ سفید است؛ این همه گفتار است نه سخنرانی مستقیم. بنابراین، همه چیز مارلو می تواند تعصب باشد؛ آن را می توان کمی با پیچیدگی او دید. آیا این اثر در نظر گرفته شده است؟ من فکر نمی کنم کسی بتواند بطور قطعی بگوید. هیچکس نمیتواند به طور کامل بحث کند که Marlowe نماینده است. من شخصا نمیتوانم بگویم که آیا او پیشنهادی تصادفی از کنراد است یا تلاش عمدی برای مردن غربی است. استدلال های متقاعد کننده و غیرقابل حل، می توان در هر دو جهت انجام داد. این متن با تفاسیر متناقض فوق العاده متراکم است. به سختی می دانیم چه چیزی را از آن ساخته ایم. خوب، برای تمام مشکلات زاویه نژادپرستی، یک چیز غیرقابل انکار است: کنراد نقد سختی برای استعمارگری را ارائه می دهد. این را نمی توان نادیده گرفت. در مرحله اول، می توان آن را به عنوان استعماری مستعمرات دیده می شود. غربی ها از قبیله ها برای عاج خود بهره برداری می کنند و به خانه می روند. آنها ثروت مردم قبیله را می گیرند، خشم خود را از بین می برند و باعث ایجاد جنگ بین روستاهای همسایه می شوند. در کل آنها فرهنگ استعمار را شکل می دهند؛ آنها آن را نابود می کنند این تصویری از جامعه ای است که به طور کامل با ثروت پولی پوشانده می شود و چقدر می تواند از طریق شرارت امپریالیسم به دست آورد. ثانیا، می توان آن را به عنوان مضر برای کلونیزه دیده می شود. Kurtz وارد قلب جنگل می شود و به طور کامل خراب می شود. این نشان می دهد که به اصطلاح â € œsavageryâ € از قوم قبیله می تواند پاسخ منسجم سفید مردانه را تنظیم کند؛ او می تواند تغییر شکل داده و پیچیده تر به شکل کمتر. کنراد نشان می دهد که Kurtz به عنوان یک نتیجه خراب می شود. اما این خرابکاری را می توان به شیوع استعمار نسبت به نفوذ سیاه و سفید نسبت داد. اگر هر دو فرهنگ می توانند خراب شوند، آن را می توان به عنوان یک پیشنهاد که colonization برای همه زیان آور است خوانده می شود. â € œ آنها هیچ استعماری نیستند؛ حکومت آنها صرفا یک فشردن بود و من هیچوقت فکر نمیکردم. آنها فاتحان بودند، و برای آن شما فقط نیروی بی قید و شرط می خواهید - هیچ وقت به آن افتخار نمی کنید؛ زیرا قدرت شما فقط یک تصادف ناشی از ضعف دیگران است. آنها چیزی را که می توانستند بخاطر آنچه که باید بدست آورند گرفتند. »بنابراین، استعمار بد است. اما آیا این به این معناست که کنراد دیگر نمی تواند نژادپرست باشد؟ اگر او می خواهد شرارت را خلاص کند و مرد سفید را از جنگل بیرون بیاورد، این به این معنی است که این نمایش آزادی، تفاوت بین رنگ پوست را نادیده می گیرد؟ نه این کار را نمی کند Marlowe اشاره دقیق به \"تفاوت ها\" بین مرد سفید و مرد سیاه می کند. او این کار را به صورت خشونت آمیز یا هدفمند انجام نمی دهد؛ او این کار را به شیوۀ پروردگار انجام می دهد. او مرد سیاهپوست را به عنوان یک برادر کوچک، کسی که به او آموزش داده می شود و آن را هدایت می کند، می بیند. یک سیاه پوست تحصیلی سپس سفید تر می شود؛ او از برادرانش جدا می شود در حقیقت، نقل قول در مورد نقل قول، یکی است که بارها و بارها دوباره نشان می دهد که کنراد نژادپرست است. بدست آمده، این پاراگراف به شدت نژادپرست است. این حمایت، توهین آمیز و عصبانی است. اما این نظر کنراد است؟ من متوجه شدم که این یک نقل قول طولانی است، اما برای نشان دادن آنچه که سعی داشتم بگویم، همه چیز مورد نیاز است: \"کمی صاف کردن پشت سر من باعث شد سرم را بگیرم. شش مرد سیاه در یک پرونده پیشرفت کرده و مسیر را پر کرده است. آنها راه راست و آهسته راه می رفتند، سبك های كوچك كوچك كوچك زمینی را روی سرشان قرار دادند، و ساعت ها با پاهای خود نگه داشتند. جورابهای سیاه در اطراف کمر قرار داشتند و در انتهای کوتاه، پشت وحشت زده شد، مثل دم. من می توانم هر رباط ببینم، مفاصل اندامشان مانند گره ها در یک طناب بود؛ هر کدام یک یقه آهن بر روی گردنش گذاشته بود و همه آنها با یک زنجیر که میان آنها چرخیدند، به هم ربط داشتند. یک گزارش دیگر از صخره به من به طور ناگهانی فکر کرد که کشتی جنگی که قصد داشتم قایق را به قاره ببینم. این همان صدای شوم بود. اما این مردان بدون هیچ کشش تخیلی می توانند دشمن باشند. آنها مجرمان نامیده می شدند، و قانون خشمگین مانند شبیه سازهای پاره شده به آنها رسید، رمز و راز غیر قابل حل از دریا. تمام سینه های ناتوان خود را با هم مخلوط کردند

مشاهده لینک اصلی
این خواندن نفس گیر بود. چند کتاب وجود دارد که چنین احساس قدرتمندی را به عنوان قلب تاریکی انجام می دهد. بیش از یک قرن پیش نوشته شده است، این کتاب و موضوع ناخوشایند آن تا حدی بسیار مهم است. شدید و قانع کننده، به تاریکی ترین محدوده های طبیعت انسان نگاه می کند. کنراد خواننده را از طریق یک داستان وحشتناک در یک صدای بسیار جذاب می گیرد. من نمی توانم به اندازه کافی درباره تسلط پرویز های کنراد سخن بگویم. هیچ کلمه ای جایگزین نیست در میان چندین مورد، من دوست داشتم مارلو در بیان تجربیاتش در مورد شنوندگانش و نظراتش در مورد عدم اهمیت برخی از گفت وگوهای بین او و Kurtz صحبت کرد. پیوند بین این دو بسیار عمیق تر بود. هر چه که او برای توصیف آنها استفاده می کند، هیچ کس واقعا نمی تواند به اندازه کافی درک کند که از طریق چه چیزی بوده است. در Marlows کلمات: @. . . نه، غیرممکن است حس عمر هر یک از دوره های خاص موجود بودن - که حقیقت آن، معنای آن - ماهیت ظریف و نفوذ کننده آن است، انتقال غیرممکن است. این غیر ممکن است. ما زندگی می کنیم همانگونه که رویا پردازی می کنیم - تنها. . . . @ این اولین بار بود که من این کتاب را خواندم که به اندازه کافی برای درک معنای عمیق و تمامی نمادین آن به نظر نمی رسید. شایسته چندین بار خوانده شده است

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دل تاریکی


 کتاب تنها کسی که باقی ماند
 کتاب تو خواب میکائیل هستی
 کتاب پرونده ی قتل مرموز یک (یا دو) خفاش جوان
 کتاب ویزی ویگ پشمالوی فضایی
 کتاب شبکه ی جهانی جاسوسان 4
 کتاب حمله ی هیبی جیبی ها