کتاب اگنس

اثر پتر اشتام از انتشارات افق - مترجم: محمود حسینی زاد-داستان ماجرایی

نويسنده‌ای سوئيسی در كتابخانه‌ی ملی شيكاگو با اگنس آشنا می‌شود:
دانشجوی فيزيک و زنی بسيار حساس.
اگنس از نويسنده می‌خواهد تا رمانی درباره‌ی او بنويسد. زن مانند مدلی می‌نشيند و مرد می‌نويسد؛ ابتدا از سر تفريح و بعد انگار كه سرنوشت بخواهد، تخيل مرد آغاز می‌شود تا واقعيت را دگرگون كند...


خرید کتاب اگنس
جستجوی کتاب اگنس در گودریدز

معرفی کتاب اگنس از نگاه کاربران
Agnes, Peter Stamm
عنوان: اگنس؛ پیتر (پتر) اشتام؛ مترجم: محمود حسینی‌زاد ؛ تهران، افق، 1388، در 156 ص؛ شابک: 9789643695927؛ موضوع: داستانهای نویسندگان آلمانی سویسی - قرن 20 م
همیشه فکر می‌کردم که آدم زمانی خسته گوشه‌ ای می‌افتد و در مرگ آرامش را پیدا می‌کند
از پیتر استم (اشتام)؛ «روزی مثل امروز» ترجمه مریم مویدپور (1394)، «یخبندان سیاه ترجمه مونا حسینی (1393)، «آسمان خیس» ترجمه محمود حسینی‌زاد (1392)، مجموعه داستان کوتاه ماه یخ‌زده؛ ترجمه مریم مویدپور (1392)، «اگنس» ترجمه محمود حسینی‌زاد (1388)، «تمام چیزهایی که جای‌شان خالی است» ترجمه صنوبر صراف‌زاده (1388)؛ منتشر شده است
شروع: اگنس مرده است. داستانی او را کشت. جز این داستان چیزی برایم نمانده. پایان نقل. اگنس نمونه‌ ای درخشان از یک رمان پست مدرن است. راوی مرد نویسنده ای ست که البته بیشتر کتابهای تخصصی مینویسد. ایشان در کتابخانه با دختری به نام اگنس آشنا میشود و روابط عاشقانه ای بینشون شکل میگیرد. اگنس از مرد میخواهد که داستانی در مورد اگنس و رابطه ی آنها بنویسد
ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
اين كتاب را مي‌شناختم. خيلي خوب. خيلي خوب مي‌شناختمش.
درگيري با مردهايي كه حرف نمي‌زنند. از اتفاقاتي كه مي‌افتد، ار سقوطي كه پيش مي‌آيد، از سراشيبي‌هاي تند كه به پاياني مي‌انجامد كه دير يا زود خواهد رسيد. قبل از اينكه ببينيمش، احساسش مي‌كنيم.
لوئيز جايي از كتاب مي‌گويد: @شما مردها ابلهيد. عاشق ِ زني مي‌شويد كه پس‌تان مي‌زند.@ و اين واقعيت است. حتي خود لوئيز هم از همين جمله استفاده مي‌كند. اولين بار به مرد مي‌گويد كه دوستش ندارد، اما بعدن همان را(به شيوه‌ي خودش) نقض مي‌كند. آميزه‌اي از زنانگي، ترديد و ابهام. من بين ِ دو زن ِ كتاب گير كرده بودم. بين ديوانگي در اگنس و زنانگي در لوئيز. آلفرد هيچكاك راست مي‌گويد، زنان تا قبل از عاشق شدن همان زني هستند كه بايد، اما بعد از عاشق شدن، تبديل مي‌شوند به يك ديوانه. عاصي.
بين ِ ريت 3 يا 4 دودل بودم، حساب كنيد چيزي بين ِ اين دو را.

مشاهده لینک اصلی
اما خوشبختی برای داستانهای جالب نیست. یک بار یک بار گفت که شادی سفید می نویسد. زودگذر و شفاف، مانند دود یا مه. آیا می دانید هر نقاشي که می تواند دود را رنگ کند؟ آنها به این موسسه هنر شیکاگو برای این دود و آینه های شادگان می روند. Seurats یک بعدازظهر یکشنبه در جزیره La Grande Jatte نزدیک می شود. مردم در یک رودخانه. آرامش بخش، سایه دار، یکشنبه بعدازظهر آن است. چهره به چهره خود را که از نقاط کوچک تشکیل شده است، جریان دارد. او به یک دختر نشسته در چمن اشاره می کند، سرش را روی گلهایش در دستش می گذارد. او با توجه به سایه (به جز سایه) دوستش ندارد. آگنس می گوید دختر در لباس سفید است. آنها نمی توانند تصور کنند که او چه کسی است. من نقاشی بر روی گوشیم نگاه کردم تنها دختر در یک لباس سفید یک کودک کوچک با مادرش است. من نمی توانم بگویم که امروز یا هر روز در مورد یکدیگر چه احساسی دارند. مادر طلایی را در سر خود نگه می دارد، در حالی که دخترش در خورشید می ماند. دختر کوچکی که کلاه را دارد، ممکن است در این ترانه توسط پلیس صدایی نداشته باشد. نقاشی سایه ای باعث می شود که من بخواهم در خورشید راه بروم. پرتاب کلاه و .... چیزی. من هیچ نظری ندارم که چرا آگنس خودش را به عنوان فرزند شناسایی کرد و من فکر نمی کنم دوست پسر او، نویسنده رمان آگنز در رمان، هم همینطور باشد. من فکر نمی کنم او در مورد آن در مورد همه چیز شگفت زده (مانند شاید او مسائل بابا بود و آن را نمی دانست که او یک گل میخ بود او او را برداشت). او می گوید که فقط در نقاشی نقاشی تعریف دارد. او می گوید که شما باید شادی را مانند سپورت، شادی در نقطه ها و ناراحتی در راهها بنویسید و تنها زمانی که به عقب برگردید، خوشبختی است. من اصلا اینطور فکر نمیکنم. آگنس صحبت کردن و صحبت کردن و حرف زدن و خیلی زیاد است که معنای آن از بین رفته است. @ آگنس مرده است توسط یک داستان کشته شد همه چیزهایی که در حال حاضر از او گذشته است، این داستان است. @ خط باز است. آنها در کتابخانه عمومی شیکاگو ملاقات می کنند. در اینجا یک کتاب درباره قطارهای لوکس بنویسید و سپس به سوئیس برگردد. آگنس یک دانش آموز جوان است. از همه چیز ترسو، او نمی داند چرا. آگنس به او چسبیده است، او نمی داند چرا. آنها ناز را ملاقات می کنند من فکر نکنم خیلی خوشگله اگر این یک فیلم بود، صدای پخش یا نشانه های موسیقی وجود خواهد داشت. من حدس می زنم سبک شخص اول و @ من قبلا می دانم که چه اتفاقی می افتد و این همان چیزی است که اتفاق افتاده @ بسیار شبیه صدای بد به هر حال است. ما خوشحال شدیم، ما عاشق شدیم، او را دوست داشتم من اولین صفحه هشتاد و یکم این تابستان گذشته را مطالعه کردم. من آن را تحریک می کنم زمانی که او را برای چیزی (برای او) عزیزم و دوست داشتنی دوست دارم و من مجبور شدم از خواندن آن جلوگیری کنم. از آلیس آگنس تصمیم می گیرد که او باید، باید، باید یک داستان در مورد او بنویسد. حداقل این چیزی نبود که او درباره نوشتن خلاقانه اش فراموش کند (یک مجموعه ای از داستان های کوتاه، کارنامه ی قطار یکتا و دیگر کارهای کارشناسی به نظر من برای من خیلی سخت بود). من مجبور بودم کتاب را در چیزی، یا چیزی، اگر آن را به عنوان نویسنده بود، پرتاب کنم. این بیشتر شبیه به دو نفر است که ارتباطی در رابطه با صحبت کردن دارند. سال گذشته خواهر من به من گفت که من مانند رونالد ویزلی از سری هری پاتر بودم. به هیچ وجه! او حتی این گهگاه را کجا گرفت؟ نه مهم این است (اما خیلی غلط است اما مهم نیست). آگنس و دوست پسر بزرگ او (یا بیشتر) کاری جز این ندارند. او بعضی از داستان ها را می نویسد (که یک رمان می شود چون نمی توانند در مورد خودشان حرف بزنند) و او به دنبال آن می رود @ چطور می توانید این را به من بسپارید؟! @ یا به عنوان خوراک برای زمان های سکسی. هنگامی که او می نویسد او لباس کوتاهی برای نیروی دریایی اش را می پوشاند، او ناخوشایند بود و البته او باید در مسیری که او را می چرخاند حرکت کند. این حتی یک موضوع تا آنجا که جالب بود اگر این داستان داستان بود که آگنس می خواست داستانش یک تصویر ذهنی امن در سرش باشد تا عقب نشینی کند. چیزی که علاوه بر @ من نمی دانم آنچه که من می خواهم شما را بگویم، اما باید به طرز جادویی من به هر حال لطفا منحصر به فرد @ درک انسانی / غیرمعمول خودکشی نوازش. او نمیتواند او را کشته باشد که او تنها در یک جنگل بدون برگ یا راه خروج می کند، که بسیار سرد می شود. یک گرسنگی گذشته گرسنه، یک خسته خسته گذشته. این قسمت از قسمت Landscape Unformed Stamms که این را بازتاب می دهد وجود دارد (آگنس اولین بار بود. امیدوارم که من اولین بار Agnes را بخوانم یا احتمالا نمی توانستم کتاب های دیگرش را بخوانم و دوست داشتم) و من آن را دوست داشتم. غرق شدن و رها کردن است که پس از خسته شدن به زندگی تبدیل می شود. من می خواستم آگنس را خارج از داستانش بشناسم. وقتی او به او باردار می گوید او را ترک می کند. او را ترک می کند، می گوید او او را ترک کرد. آیا شما می دانید افرادی که در مورد اراده خود می خواهند با من شکسته شوند یا من با آنها شکست بخورم؟ اما آنها اصلا شکسته نشده اند، حداقل هنوز نه، یا برای خوب. دیوار پشت سخنرانی آنها وجود دارد. بخشی که من از آن متنفر هستم این است که می دانم که آنها به پانزده نفر دیگر گفتند و به دنبال دیوارهای گرم آنچه که آنها می خواهند بشنوند، علاوه بر این، بیشتر می گویند. من سابق نیستم

مشاهده لینک اصلی
چگونه می توانید یک کتاب را که کمتر از دو ساعت با آن صرف کرده اید، بخوانید؟ خوب، من نمی دانم. ایده صدای فوق العاده: نویسنده نامرد و دانش آموز به نام آگنز، عشق و یک روز، آگنس از عاشق او خواستن یک پرتره در مورد او، که به زودی تبدیل به یک داستان در مورد رابطه خود را. در نهایت، با این حال، داستان طول می کشد و هر دو نویسنده نامرئی و آگنس مطابق با داستان عمل، تا داستان و واقعیت تاری. این چیزی بود که استاد آلمانی من به من قول داده بود و من هیجان زده شدم! به سختی می توانستم منتظر بمانم تا خواندن این کتاب را شروع کنم و امروز کپی من به پایان رسید. من شروع به خواندن کردم و لذت بردم که اولین جمله را خوانده ام @ آگنز مرده است. @. بزرگ، من فکر کردم، یک داستان در مورد یک نویسنده، یک قطعه ای از داستان در مورد داستان، تبدیل شدن به یکی با واقعیت، و یک راوی غیر قابل اعتماد. خدا می داند که من راویان غیر قابل اعتماد را دوست دارم! گوستاو آستانهباخ از توماس مانس، شگفت انگیز مرگ در ونیز احتمالا یکی از محبوب ترین من است. در داخل کتاب می گوید: \"یک کلمه بیش از حد یا خیلی کم نیست. پیتر Stamms پروسس کامل است @ من در این مورد فریب خورده است. پیتر Stamm هیچ سرنخی در مورد آنچه پروزه در واقع است. پروسس او خسته کننده و بی روح است، بدون هیچ گونه رنگ. احکام مسطح هستند و همه آنها یکسان هستند و به جای ایجاد یک داستان متحرک از عشق، داستان و واقعیت، Stamm یک رمان 150 صفحه ای ایجاد کرده است که احساس رمانتیک 1500 صفحه ای داشته است، که این کتاب چقدر خسته کننده است. و بنابراین شخصیت ها هستند. سه شخصیت تعامل در این کتاب وجود دارد - راوی نامشخص، آگنس و لوئیس. و اگر راوی نامشخص مرد نباشد، نمیتواند کاملا تشخیص داده شود. آنها مسطح هستند، آنها یکسان صحبت می کنند، آنها رفتار مشابهی دارند. این احتمالا به این دلیل است که نویسنده قادر به نوشتن شخصیت های قابل تشخیص نیست و احتمالا این کتاب فقط 150 صفحه دارد. هر چه هست، من مراقبت نمی کنم. فقط نمی فهمم که چرا معلمان دانش آموزان خود را به عنوان کتاب خواندن می خوانند. برای کلاس آلمانی من، مجبور شدم هومو فابر، ناتان عاقل را بخوانم، و حالا این، آگنس است. همه سه کتاب هستند و با نوشتن ناخوشایند، کمی به هیچ داستان و همه این سه کتاب بسیار وحشتناک هستند. بله من خوشحالم که این آخرین چیزی است که من مجبور به خواندن بودم.

مشاهده لینک اصلی
@ اما فقط یک داستان ... شما می خواستید که آن را به همین ترتیب بنویسید @ من گفتم، @ ما آن را با هم نوشتیم @ بله، آگنز خواسته بود که عاشقش داستان زندگی اش را بنویسد اما تا به حال او هشدار داده بود او چگونه داستان می تواند بر اندیشه و رفتار او تاثیر بگذارد. جملات باز کردن رمان ها نشان می دهد که خیلی در جمله های بسیار کوتاه: آگنس مرده است. توسط یک داستان کشته شد همه چیزهایی که از او در حال حاضر است این داستان است. @ او، راوی نامعلوم، یک نویسنده سوئیس در شیکاگو برای تحقیق برای کتاب براق در قطارهای لوکس ماندگار است، موافقت می کند داستان داستان ارتباط آنها را بازگو کند. این نه ماه طول کشید. موفقیت قبلی او به عنوان یک نویسنده تخیلی، متوسط ​​و تنها تلاش او در رمان رها شده بود، تا زمانی که Agnes دوباره علاقه خود را. AGNES نویسنده سوئیس و اولین رمان Peter Stamms (1998) است و برای کسانی که با رمان تازه خود، هفت ساله آشنا است، سبک او و به ویژه، توصیف روابط انسانی و صفات شخصیتی در شخصیت راوی / مرکزی قابل تشخیص است. این رمان خیلی کوتاهتر و رمانتیک تر است، اما در مباحث مؤثر بدون توسعه آنها، در عمق قابل مقایسه با رمانهای بعدی، روبرو می شود. آگنس چیزی جز یکنواخت و نه به خصوص جذاب است: دانش آموز فیزیک، نوشتن پایان نامه دکترای متقارن در کریستال ها، او را ترجیح می دهد که لمس کردن اشیاء به تماس، حتی به طور تصادفی، توسط مردم است. با این وجود، او خود را به سرعت به راوی تبدیل می کند، به هیچ وجه به هیچ وجه. در ابتدا، راوی، که بطور قابل توجهی بزرگتر از آگنز است، به نظر می رسد فقط هیجان زده، flirtations خود را با او گاه به گاه. @ آزادی من همواره از شادی من برای من بیشتر اهمیت داشت. @ Stamms زبان حقیقی حقوقی و سبک جداگانه تأکید بر تمایز قهرمانان یا حتی ناتوانی در درگیری با محیط اطراف خود است. در طول رمان Stamm از توصیفهای خود از شهر و به ویژه چشم انداز در اطراف شیکاگو، به تحریک حالات در حال تغییر از شخصیت های او. پیاده روی آنها در امتداد دریاچه و به پارک ملی این دو زن را به هم نزدیک تر می کند. زندگی آنها @ بسیار خوشحال است @ برای ایجاد یک داستان خوب، راوی ادامه گفتگو Agnes، او، به تدریج بیشتر از یک ثابت در فضای خود و زندگی است. تنها زمانی که او وجود ندارد، احساساتش را برای او به پیش می برد. در نهایت نوشتن داستان او با این حال حاضر است: آیا می تواند آینده اش را تصور کند و خوشحال باشد؟ همه چیز ناگهانی، اهداف روایت او مهم نیست، داستان طول می کشد و دیکته آنچه را که می نویسد ... استم می نویسد درگیری داخلی نویسندگان: حس خود را به آزادی تصور آینده های مختلف شدید است. وسوسه برای ایجاد یک Agnes متفاوت، که زندگی او کاملا می تواند کنترل کند، قدرتمند است. از سوی دیگر، آگنس، در حالی که به طور مرتب خواندن آنچه را که می نویسد، شروع به کار کردن از شخصیت طوفان می کند و از او می خواهد که بازی کند. واقعیت و داستان، در معرض خطر جدی در درگیری با یکدیگر هستند. آگنس گفت: من خیلی بیشتر خواندم. از آنجا که من نمی خواستم کتاب ها را در اختیار داشته باشم. سمی مانند آن است. [...] من همیشه غمگینم وقتی که یک کتاب را پایان می دهم ... به من حس می کند که Id تبدیل به شخصیت در آن می شود و کاراکترها وقتی که کتاب می شود، پایان می یابد. @ نشانه های خطر برای خواننده آشکار است، اما نویسنده ادامه می دهد که آنها را روشن می کند: @ این فقط یک داستان است. همانند رمان بعدش، استامم زن دیگر را در داستان می نویسد: او جذاب، مستقل و گاه به گاه در ارتباط با مردان است، در مقابل آگنس. باز هم شخصیت مردانه مرکزی وی عواقب اقداماتش را کاملا متوجه نمی کند. برای شروع یک رمان پیش از پایان دادن به پایان می تواند لذت خواندن را افزایش یا کاهش دهد. در این مورد، حداقل برای من، این کار را هم انجام داد - تنش خلاقانه ای که Stamm به خوبی در سراسر روایت ایجاد می کند، افزایش و کاهش می دهد. من در مورد برخی از لمس های جالب تر و جذاب رمان توجه زیادی نکردم و احساس کردم که خودم را متعجب می کنم که چه چیزی می تواند آگنس را پایان دهد و چگونه می تواند یک داستان را بکشد ... همانطور که پیش بینی می شود، پایان کتاب چرخه ها را به ابتدا و یا شاید، کاملا به طور مستقیم نیست. خواننده مجبور است تصمیم بگیرد که چگونه آن را تفسیر کند. مایکل هافمن یک ترجمه فوق العاده و دقیق را ارائه کرده است؛ او تا کنون تمام کتاب های منتشر شده توسط Peter Stamm را ترجمه کرده است.

مشاهده لینک اصلی
https://msarki.tumblr.com/post/152063... در یک زبان تقریبا بیش از حد در دسترس است این novella باریک می شود به چالش کشیدن خواننده برای شرکت در هر چیزی. یک کتاب تقریبا هر کسی می تواند نوشته باشد، روایت به صورت خطی مثل یک گزارش مجبور به خواندن است. لذت خواندن در این کار دشوار است به عنوان پاداش هایی که تا این حد کم نیست، هیچ کدام به ذهن نرسیده اند. در نهایت، راوی می نویسد که نیاز به پایان دادن به داستان ای که او درباره آگنس می نویسد، به این دلیل که هیچ احساسی در آن وجود ندارد. مشکل وجود دارد هیچ احساس، همیشه، هر جا وجود دارد. این نخستین برخورد من با پیتر ستم ستایش شد و ناامید کننده بود، انتظار داشتم آخرین امسال باشد.

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را از طریق Press Press و NetGalley دریافت کردم. از هر دو طرف به خاطر این فرصت سپاسگذارم. من فکر می کنم اولین چیزی که باید در مورد این کتاب بگویم این است که قبل از آن زمان نوشته شده بود و به طرز باورنکردنی به موقع آن که ترجمه انگلیسی آن در سال 2016 محبوبیت پیدا کرده است. نگاهی به بسیاری از بررسیهای 5 ستاره من نشان می دهد که من یک طرفدار بزرگ از رمان هایی هستم که یک سرباز خاصی را طراحی می کنند که واقعا شما را در مورد رسانه هایی که مصرف می کنند فکر می کنند. آگنز این کار را فقط در حدود 147 صفحه انجام داد، آگنز به طور کامل به آنچه که به عنوان مردانه دخترانه Dream Girl Pixie شناخته می شود، کاملا تخریب شده است. صادقانه بگویم، اگر از تاریخ نشر آن اطلاع نداشته باشم، فکر می کنم این یک انفجار شخصی علیه شهر های کاغذی است. عاشق آگنس (کسی که به خاطر نامش ذکر نشده است، به عنوان کلماتی که در ابتدا قرار داده شده است) نویسنده ی مرد سفید و سفید است که به طور ناگهانی با یک دختر جوان جادویی روبرو می شود که تمام عمر خود را به وحشت می اندازد. ناگهان، همه چیز او را در مورد او - این، بدیهی است، باعث ایجاد رابطه بسیار ناسالم برای آنها است. Agnes آشکار شده است که یک انسان واقعی است، با نقاط ضعف واقعی و مشکلات - نه فقط برخی از ساخت و ساز زیبا از عاشقان خود را ذهن. و البته، مانند هر داستان مربوط به MPDG، باید (view spoiler) [پایان دادن به مرگ او (پنهان کردن اسپویلر)] - اگر چه این پایان مبهم باقی مانده است. من فکر می کنم بهترین قسمت این رمان چطور است، حتی در دیدگاه خود، شما می توانید شکاف را در حقیقت کلمات خود ببینید - واقعیت و Agnes دائما با او مخالف است. حتی با گذشت زمان، واقعیت را از واقعیت ساخته شده اش نیز می گیرد. آیا می توانم بگویم که من عاشق (نمایش spoiler) [Agnes لعنتی او را ترک؟ (پنهان کردن اسپویلر)] داستان آن بسیار نادر است که شخصیت شما را به اندازه کافی غافلگیر می کند که عواقب آن را بر روی رابطه عمیق تر از آنچه شما فکر می کنید (نگاه کنید به اسپویلر) [من فکر می کنم این از طریق در چگونه آگنس بسته شدن از عاشق او ، متوقف خواب با او، قفل درب حمام او - او دیگر به او اعتماد پس از اینکه او دیگر نمی تواند او را از آگنس داستانی ایجاد شده (پنهان کردن اسپویلر)]. اوه و آگنس، آگنس، آگنس. چطور تو را دوست داشتم اگنس به سرعت در حال از این کم عمق تکامل می یابد و یک بعدی موجودی عاشق او ایجاد در ذهن خود، به این درخشان اما خسته (مشاهده اسپویلر) [و بعد، شکسته، پس از سقط جنین او، زمانی که او را طول می کشد در (ضربه پنهان)] جوان زن Shes فوق العاده هوشمندانه و دردناک واقع بینانه است - چه اتفاقی می افتد زمانی که شما سعی می کنید مجبور دختر مینیک Pixie رویایی را به واقعیت - او (مشاهده اسپویلر) [ترک الاغ دلهره آور (پنهان کردن اسپویلر)]. این علامت ثابت از او چیزی جدی (و یا چیزی که باید در نظر گرفته شود) داشته باشد، و یا او را نادیده می گیرد و یا می خندد درحالی که به طور باورنکردنی از واقعیت به طور کلی جدا شده است و فقط در شخصیت او نشان می دهد بدون آنکه مجبور باشد بلافاصله گفت: من بررسی های دیگر را بررسی کرده ام، اما من مطمئن هستم که پایان دادن به یک نقطه از بحث است. چشمانش چپ به نظر می رسد که آیا (نمایش اسپویلر) [عنکبوتی Agnes او را کشت (به عنوان خلاصه ای که او مطابق با رویدادهای واقعی نوشت و روایت غیر قابل اعتمادش می توانست نشان دهد)، او به دنبال داستان رفت، یا او را ترک کرد برای اینکه یک احمق (پنهان کردن اسپویلر)]. و صادقانه بگویم؟ من خیلی با آن راضی هستم. واقعیت این است که این کتاب اساسا دارای پایان چند گزینه ای است یکی از بزرگترین چیزهایی است که می توانم فکر کنم- شما می توانید این کتاب را از هم جدا کنید و شواهدی را از هر یک از آنها به دست آورید. برخی از نقل قول های فوق العاده خوب: * در سر من، رابطه ما در حال حاضر بسیار پیشرفته تر از آن بود که در واقع است. من قبلا در مورد او شگفت زده شده بودم، شروع به شک و تردید کردم، هرچند ما حتی با هم هماهنگ نبودیم. (صفحه 9- می توانید تصور کنید) *Do شما فکر می کنم او مرا دوست دارد @ [زن در قطار] خواسته @ من مطمئن هستم که itll خوب باشد، @ با سپاس لبخند زد said.She و گفت: باور نمی کنم هر کسیI که می نویسد از جمله نامه های زیبا می تواند یک مرد بد. @ ((مشاهده اسپویلر) [پیش، خبر از به حداکثر (پنهان اسپویلر)]) * من در که در حالی که برای رفت و احتمالا بر این باور من چه گفتهام. این چیزی بود که واقعا در مورد داستان دیگر وجود ندارد. شاید این واقعا هیچ چیز خوب نبود، اما قطعا بهتر از هر چیزی است که در ده سال گذشته نوشته شده است. (درباره داستان کوتاه Agnes، پس از او در مورد کیفیت آن از او ضربه زدن) * من احساس تقریبا فیزیکی وابسته به او؛ وقتی او آنجا نبود، حس نا امیدی داشتم که کامل نباشد. * (مشاهده اسپویلر) [اکنون آگنس خلقت من بود. من احساس آزادی جدید را به بالنهایم برای تخیلم دادم. من آینده اش را برای او برنامه ریزی کردم، همانطور که یک پدر برای دخترانش برنامه ریزی می کرد. (مخفی کردن اسپویلر)] * @ لباس پوشیدن لباس آبی پوشانید، @ من گفتم. @ به چه معنی است؟ @ او با شگفتی پرسید. @ Ive در حال حاضر در حال غرق شدن، @ من گفتم. @ من می دانم آینده. @ او خندید * (مشاهده اسپویلر) [@ Agnes نمی کند باردار، @ من گفتم. من نمی دانم ... من دوستت ندارم نه واقعاشما چطور میتونید بگید؟ این درست نیست. من هرگز ... این را به تو گفتم. @ @ من تو را می شناسم. شاید شما بهتر از شما می دانید که می دانید.این درست نیست. شاید برای متقاعد کردن ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب اگنس


 کتاب تنها کسی که باقی ماند
 کتاب تو خواب میکائیل هستی
 کتاب پرونده ی قتل مرموز یک (یا دو) خفاش جوان
 کتاب ویزی ویگ پشمالوی فضایی
 کتاب شبکه ی جهانی جاسوسان 4
 کتاب حمله ی هیبی جیبی ها